محل تبلیغات شما

آیا انسان از نسل میمون است ؟

 

مقبول‌ترین نظریه در میان دیرین‌مردم‌شناسان امروزین در باب تکامل انسان این است که انسان کنونی که با نام علمی انسان خردمند خردمند مشخص می‌شود زیرگونه‌ای از انسان خردمند است که خود از انسان راست‌قامت تکامل یافته و انسان راست‌قامت هم از انسان ماهر تکامل یافته بود. همگی این جانداران در سردهٔ انسان جای می‌گیرند که گونه‌های متعدد دیگری هم از آن برخاسته بودند (مانند انسان نئاندرتال و انسان راست‌قامت) اما امروزه نسل تمامی آن‌ها منقرض شده‌است. انسان خردمند در حدود ۲۰۰ هزار سال پیش در شرق آفریقا پدیدار شد و گروه‌های کوچکی از آن‌ها در حدود ۵۰ هزار سال پیش به دیگر نقاط دنیا مهاجرت کردند، به این ترتیب نسل تمامی انسان‌هایی که در خارج از آفریقا زندگی می‌کنند به این مهاجران می‌رسد.

کپی‌های بزرگ (شمپانزه، بونوبو، گوریل و اورانگوتان) نزدیک‌ترین جانداران در حال حیات به انسان‌هایند. با این حال انسان از هیچ‌یک از آن‌ها تکامل نیافته‌است و مسیر تکاملی ما و آن‌ها میلیون‌ها سال پیش از هم جدا شده‌است. از میان آن‌ها شمپانزه و بونوبو دو گونهٔ نزدیک‌تر به انسان‌اند. نیای مشترک سردهٔ شمپانزه و سردهٔ انسان در حدود ۶ تا ۷ میلیون سال پیش می‌زیسته‌است.

در سال ۲۰۰۵ بیش از صد نفر از دانشمندان در ده موسسه پژوهشی بزرگ دنیا با مطالعه ۲۳۷ میلیون جفت از اجزای تشکیل دهنده کروموزوم شماره ۲ انسان، نشان دادند که این کروموزوم از جوش خوردن دو کروموزوم شامپانزه ایجاد شده است. نتایج پژوهش های آنان در مقاله ای در شماره ۴۳۴ مجله معتبر علمی Nature چاپ شده است.نتایج این مقاله نشان می دهد انسان و شامپانزه اجداد مشترک داشته اند.

بسیاری از ادیان این نظریه را خلاف تعلیمات دینی خود تلقی می‌کنند و با پذیرفته شدن و یا آموزش آن مخالفت می‌کنند. این موضوع در کشورهایی مانند آمریکا از مسائل جنجالی ی کنونی می‌باشد و غالباً تعداد زیادی از اعضای جناح‌های محافظه‌کار بر ضد آموزش این نظریه در مدارس دولتی فعالیت می‌کنند. مخالفت با تکامل گروهی از مسیحیان را به تلاش برای جایگزین کردن آن با مفهوم طراحی هوشمند رهنمون کرده‌است.

اما اخیرا واتیکان مدعی شده‌است که این نظریه با دیدگاه مسیحیت درباره خلقت تطابق دارد. به گزارش مهر به نقل از تلگراف، اسقف اعظم جیانفرانسکو راواسی رئیس شورای پاپی فرهنگ واتیکان اظهار داشت درحالی که کلیسا نسبت به نظریه داروین در گذشته رویکرد خوبی نداشته‌است، ایده تکامل را می‌توان در سنت آگوستین و سنت توماس آکویناس دنبال کرد.

جوزپه تانزلا نیتی استاد الهیات دانشگاه پاپی سانتا کراس در رم یادآور شده‌است که سنت آگوستین متأله قرن چهارمی هرگز با واژه تکامل آشنایی نداشت اما می‌دانست که انواع زندگی به آرامی در طول زمان متحول می‌شوند. آکویناس نیز در قرون وسطی چنین دیدگاهی داشته‌است.

وی همچنین به پاپ پیوس دوازدهم اشاره کرد که بیش از ۵۰ سال پیش تکامل را به عنوان یک رویکرد موثق علمی به رشد انسان توصیف کرده بود.

به عبارت دیگر جمع کثیری از مسیحیان به ما می‌گویند که در صورت صحت این نظریه، می‌توان گفت خداوند خالق سازوکار خود تکامل بوده‌است.

 

تکامل و اسلام

مفسرانِ اسلامی دیدگاه‌های مختلفی دربارهٔ نظریه تکامل دارند. از دیدگاهِ مخالف گرفته که تکامل را رد می‌کند تا دیدگاه میانه‌رو و دیدگاه موافق تکامل:

دیدگاه مخالف

به عقیده محمد حسین طباطبایی، در هر حال نظر قرآن خلقت ثبوتی و دفعی است و نظریه تکامل از دید قرآن مردود است.

محمدتقی مصباح یزدی، نظریه خلقت قرآن را معجزه می‌داند و تصریح می‌کند که حقیقت اعجاز قرآن از منظر نظریه‌های علمی قابل فهم نیست.

دیدگاه میانه‌رو

مرتضی مطهری و علی شریعتی داستان خلقت بشر در قرآن را نمادین می‌دانند. مرتضی مطهری در حالی که نظریه تکامل را نفی نمی کند ولی به تکامل به صورت مجزا در مورد گونه ها باور دارد و داشتن اجداد مشترک برای انسان و میمون را انکار می کند. وی به این موضوع معتقد است که آیات قرآن به خلقت مستقل انسان اشاره دارد.

جعفر سبحانی معتقد است تکامل ااماً مبطل نظریهٔ ناظم الهی نیست، زیرا طرفداران نظریهٔ ناظم الهی می‌توانند بگویند که ناظم الهی برای خلق جهان و موجودات پیچیده تر طرح بلند مدتی برگزیده‌است.»

ناصر مکارم شیرازی می‌نویسد: با این که بسیاری کوشش دارند میان این فرضیه [تکامل] و مسئله خداشناسی تضاد قائل شوند و شاید از یک نظر حق داشته باشند؛ چرا که… جنگ شدیدی میان ارباب کلیسا از یک سو و طرفداران این فرضیه از سوی دیگر به وجود آورد… ولی امروزه برای ما روشن است که این دو با هم تضادی ندارند؛ یعنی ما چه فرضیه تکامل را قبول کنیم و چه… رد کنیم، در هر دو صورت می‌توانیم خداشناس باشیم… آیات قرآن هر چند مستقیما درصدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولی ظواهر آیات (البته درخصوص انسان) با مسئله خلقت مستقل سازگارتر است، هرچند کاملا صریح نیست. ظاهر آیات خلقت آدم، بیش‌تر روی خلقت مستقل دور می‌زند؛ اما در مورد سایر جانداران قرآن سکوت دارد.»

دیدگاه موافق

در دیدگاه علی مشکینی و یدالله سحابی، قرآن به تکامل تدریجی و پیوستگی نسلی تصریح کرده‌است.

مواجهه ایرانیان با نظریه تکامل

نخستین آشنایی فارسی زبانان با نظریه تکامل به دوره قاجار و ترجمه‌های صورت گرفته در آن دوره باز می‌گردد. در این دوره یکی از معلمان دارالفنون به نام میرزاتقی خان انصاری کاشانی گزارشی از مهمترین کتاب داروین، یعنی اصل انواع بنا بر انتخاب طبیعی، را در کتابی به نام جانورنامه منعکس نمود که در ۱۲۸۷ (یازده سال پس از انتشار اصل انواع) به چاپ رسید.

از این نخستین آشنایی تا ترجمه‌های دیگر، به ظاهر سالها فاصله افتاد چراکه ترجمه شش فصل از پانزده فصل اثر مذکور با نام بنیاد انواع بوسیله انتخاب طبیعی» یا تنازع بقا در عالم طبیعت»، به قلم عباس شوقی در فروردین ۱۳۱۸ و ترجمه کامل آن با نام منشأ انواع» به قلم نورالدین فرهیخته در ۱۳۵۷ ش منتشر شد. در این فاصله، قسمتهایی از این کتاب و نیز دیگر آثار داروین به صورت پراکنده ترجمه شد. اما این موضوع به معنای ناآشنایی و مواجه نشدن با این نظریه در طول این سالها نیست، چرا که ایرانیانِ اهل علم در این دوره به واسطه زبان عربی ــ که نظریات داروین اندکی پس از انتشار در آن منعکس شد. مثلاً علی اصغر حکمت که کتاب لودویگ بوخنر در باره نظریه داروین را از روی ترجمه عربی شبلی شُمَیِّل به فارسی بر گردانده، در مقدمه آن نوشته که در ایام جوانی به واسطه همین کتاب با این نظریه آشنا شده و حتی آن را ترجمه کرده بوده، اما به سبب مساعد نبودن شرایط انتشار چنین کتابی در آن زمان، چاپ آن سالها به تعویق افتاده‌است.

با وجود مدارکی که علوم ژنتیک و فسیل شناسی در مورد تکامل انسان خصوصا در دو دهه اخیر ارائه داده اند، هنوز در کتابهای درسی در مدارس ایران بر خلقت مستقل انسان که ریشه در باورهای مذهبی دارد تاکید می شود و هیج مطلبی در مورد اجداد مشترک انسان و میمون به دانش آموزان تدریس نمی شود.

آيا انسان و ميمونها از نیاکان مشترک بوده اند؟

 

طبق ادعاهاي فرضيه تكامل، انسانها و ميمونهاي معاصر داراي يك نياكان بوده اند. اين موجودات به مرور زمان تكامل يافته و برخي از آنها به ميمونهاي امروزي تبديل شدند در حالي كه گروه ديگر كه شاخه ديگري از تكامل را دنبال مي كردند به انسان امروزي مبدل شدند.

 

تكامل گرايان اولين گروه مشترك از اجداد انسانها و ميمونها را ” آسترالوپيتكوس (Australopithecus) نام گذاري كردند كه به معناي ” ميمون آفريقاي جنوبي بود. آسترالوپيتكوس كه هيچ نبود بلكه در واقع ميمون قديمي نابود شده محسوب مي شد، انواع مختلفي داشت. برخي از آنها تنومند و برخي ديگر كوچك و ضعيف بودند.

 

تكامل گرايان مرحله بعدي تكامل انسان را با عنوان ” هومو(Homo)، به معناي ” انسان طبقه بندي كردند. طبق ادعاي تكامل گرايان، موجودات زنده در مجموعه انسانها تكامل يافته تر از آسترالوپيتكوسها بودند و با انسان معاصر تفاوت چنداني نداشته اند. انسان مدرن عصر ما، هومو ساپينها (Homo sapiens)، گفته شده است كه آخرين مرحله تكامل را از اين موجودات داشته اند.

 

واقعيت موضوع در اين است كه تمام موجوداتي كه در اين فيلمنامه تخيلي، آسترالوپيتكوس ناميده شده اند با سرهم بندي كردن نژادهاي انساني كه در گذشته زندگي مي ‌‌‌‌‌‌كردند و سپس نابود شدند درست شده است. تكامل گرايان فسيلهاي انساني و ميمونهاي متفاوت را با نظم خاصي از كوچك تا بزرگ، براي ايجاد طرح ” تكامل انساني تدارك ديدند.

 

با اين ‌‌‌‌‌‌‌حال، تحقيق نشان داده است كه اين فسيلها به هيچ طريقي دلالت بر فرآيند تكاملي نداشته و برخي از اين نياكان ادعا شده به انسانها در حقيقت مربوط به ميمونهاي واقعي مي شدند؛ در حالي كه برخي از آنها نيز انسانهاي واقعي بودند.

 

حال اجازه دهيد نگاهي به آسترالوپيتكوسها كه تكامل گرايان آنها را به عنوان اولين مرحله طرح تكاملي انسان مي پنداشتند بيندازيم.

 

آسترالوپيتكوس: ميمونهاي نابود شده

 

تكامل گرايان ادعا مي كنند كه آسترالوپيتكوسها قديمي ترين نياكان انسان معاصر مي باشد. آسترالوپيتكوسها موجود ات ديرينه اي بودند كه داراي سر و ساختار جمجمه ‌اي شبيه به ميمونهاي زمان حال بودند؛ با اين وجود محفظه جمجمه آنان كوچكتر از ميمونهاي معاصر بود. طبق ادعاهاي تكامل گرايان، اين موجودات ويژگي خيلي مهمي كه اصالت آنها را به ‌عنوان نياكان بشر ثابت مي ‌‌كرد، خاصيت دو پا بودنشان بود.

 

حركات ميمونها و انسانها كاملاً متفاوت است. انسانها تنها موجوداتي هستند كه براحتي بر روي دوپا حركت مي كنند. برخي از حيوانات ديگر از قابليت كمتري در اين مورد برخوردار هستند ولي اين قابليت را آن دسته از موجوداتي دارند كه داراي استخوان بندي تا شو هستند.

 

طبق نظر تكامل گرايان، اين موجودات زنده كه آسترالوپيتكوس ناميده شدند مي توانستند با خم شدن تا اين كه در حالتي ايستاده باشند، شبيه به انسانها راه بروند. حتي اين پرش محدود براي تكامل گرايان كافي بود تا افكارشان را در اين كه اين موجودات نياكان انسان بوده ‌‌اند غالب ريزي كنند.

با اين وجود اولين مدركي كه ادعاهاي تكامل گرايان را كه عقيده داشتند آسترالوپيتكوسها بر روي دوپا راه مي رفتند، توسط خودشان تكذيب شد. مطالعات دقيقي كه بر روي فسيلهاي آسترالوپيتكوس انجام شد حتي تكامل گرايان را وادار به پذيرش اين كه اين موجودات ” نيز شبيه به ميمون هستندكرد. با انجام تحقيقات دقيق بافت شناسي بر روي فسيلهاي آسترالوپيتكوس در اواسط سالهاي 1970، چالرز. اي. اوكسنارد (Charles E. Oxnard) ، ساختار استخواني آسترالوپيتكوس را شبيه به اوران گوتان زمان حال دانست:

 

بخش مهمي از دانش مرسوم امروز درباره تكامل بر اساس مطالعات دندانها، آرواره ‌‌‌‌ها و تكه جمجمه ‌‌هايي از فسيلهاي آسترالوپيتكوس مي باشد. تمام اينها نشان مي دهند كه ارتباط نزديك آسترالوپيتكوس با دودمان انسان امكان ندارد درست باشد. همه اين فسيلها با نوع گوريلها، شامپانزه ‌ها و انسانها تفاوت دارند.همانطوري كه به صورت جمعي مطالعه شد، آسترالوپيتسين بيشتر شبيه به اوران گوتانها بنظر مي رسد.

 

آنچه كه واقعاً تكامل گرايان را شرمنده كرد اين بود كه آسترالوپيتكوس نمي توانست با دو پا و با حالتي خميده راه برود. از لحاظ فيزيكي براي آنان خيلي بي ثمر بود كه آشكارا بر روي دوپا با حالتي خميده، بخاطر انرژي زيادي كه مي بايست صرف مي ‌‌‌‌‌‌شد، حركت كنند. به وسيله شبيه سازهاي كامپيوتري كه در سال 1996 صورت گرفت، ديرينه شناس انگليسي: رابين كرومپتون (Robin Crompton ) نيز نشان داد كه چنين گام بلند و ” تركيبي از سوي آنها غير ممكن بوده است. كرومپتون به نتايج ذيل دست يافت: يك موجود زنده يا به صورت ايستاده و يا به شكل خميده مي ‌‌تواند بر روي چهار پايش حركت كند. حالت بين اين دو نمي تواند طي مدتهاي مديدي به علت مصرف انرژي زياد دوام بياورد. اين به آن معني است كه آسترالوپيتكوس نمي توانسته هم بر روي دوپا و هم به حالت قوزي شكل حركت كند.

 

احتمالاً مهمترين مطالعه ‌اي كه نشان داد آسترالوپيتكوس نمي توانسته بر روي دوپا حركت بكند، در سال 1994 از سوي محقق كالبدشناس، فرد اسپور (Fred Spoor) و گروهش در بخش كالبد شناسي انساني و سلولي موجود ات زنده مطرح شد. تحقيقات آنها مكانيسم توازن غير عمدي كه در حون گوش يافت شده بود را در بر مي ‌‌‌‌گرفت و اين يافته ها با قاطعيت نشان دادند كه آسترالوپيتكوس نمي توانسته جانور دوپا باشد. اين امر مانع هرگونه ادعايي كه اذعان مي كرد آسترالوپيتكوسها شبيه به انسانها بودند مي ‌شد.

امیدوارم از این مطالب استفاده کرده باشید.

 

 

منابع 

www.weare.ir › interesting › 

https://www.parsine.com › news ›

دانلود سریال فلش فصل اول قسمت 1

چگونه وبلاگ خود را ثبت کنیم؟

آیا جن وجود دارد؟

كه ,انسان ,تکامل ,مي ,تكامل ,نظریه ,بر روي ,شبيه به ,اين موجودات ,تكامل گرايان ,كه در ,خلقت مستقل انسان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها